سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس برای خدا، بابی از دانش را فرا گیرد تا به مردم بیاموزد، خداوند پاداش هفتاد پیامبر به او بدهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

منتظران یار

خدای خوب من ، با من طوری مدارا کردی که گویا تو به من محتاجی و حال اینکه من محتاج احسان توام

((( اغفرلی یا رفیق من لا رفیق له )))

 

یه لحظه فکر کردم اگه یه وقتی خدا(همون خدایی که میگه اگه بنده های من میزان محبت من رو نسبت به خودشون می دونستن، از خوشحالی می مردن) بخواد از بعضی بنده هاش (امثال من) گلایه کنه شاید به این دو بیتی قناعت کنه

 

ز غم کسی اسیرم که ز مـــــــن خبر ندارد        عجب از محبت من کــــــه در او اثر ندارد

غلط است گفتن این: دل به دل که راه دارد        دل من ز غصه خون شد ، دل او خبر ندارد



 


خدای من

خدای خوب و مهربان من

خدای لحظه های بی پناهـیم

خدای لحظه های شادِ زندگانی ام

خدای ربنا ی من

خدای لاتزع قلوبنا ی من

دیده ام به دست توست

چشم من  به راه  خوبی ِ ملائکه!!! ، نه

به دست توست

ای که هر خدایْ  گفتنم ، نشانی از جواب توست

ای درود بر نبی و آل ، دعای مستجاب توست

یک دعای دیگری در امتداد آن دعا

کرده ملتی ، اسیر و مبتلا

استجاب این دعا ، میکند جهان ز رنج و غصه ها و غم  رها

تفقدی ، عنایتی

نظر ز لطف،به ساعتی

ساعتی ، ز ظهر جمعه ای

ظهر گفتم و... ، دلم که ریخت ، قلم گریخت

گفتمش: چرا ؟؟؟  کجا ؟ ...  بیا

مانده است این ثنا و این دعا

گفت: ظهر گفتی و مرا به یاد آمد آن صباح، که ظهر روز پیش

چاک چاک نیزه ها و تیغ ها ،می فزود بر اظطراب ِ جان پریش

خواهری میان کودکان

ولی دلش سوار بر یال ذوالجناح ، در میان آن سپاه

اهل خیمه ای ، پُر ز فقر آب

بود کارشان قرار

     .

     .

     .

اهل خیمه ای ، باز هم  پُر ز فقر آب

همان که بود کارشان قرار ، شد از این زمان ، کارشان فرار.

 

ناگهان قلم شکست، گریست ، ناله کرد ،

گفتمش قلم بیا

تا قلم زنم به وصف آن دیار و آن زمان و آن سرا

گفت: من و تو؟؟؟؟

هرگز نتوانیم ، از آن روز چه دانیم؟

روزی که بسی ریخت ز افلاک

اشک ملکِ زار و پریشان شده بر خاک

گفتم تو بگو ، راهنما ره بنما

گفتا که ز بَعدِ صلواتِ نبی و آل

برگو که خدایا بفرست آن تـَن دلدار

باشد که ز تحتِ کنفِ آن پسرِ حیدرِ کرار

روشن شود اسرار

     .

     .

     .

 برگرد کــــــه بر بهار مــــــا می خندند          یک عده به انتظار ما می خندند

دستان سیاهی که به خون آلود ست         گویند که انتظار مـــــا بیهودست

 

 

توضیح : من این پست رو بدون مطلب پر رنگ آماده کرده بودم ، بعد گفتم برای ارتباط بالا و پایین خط سیاه یه چیزی بنویسم که این از آب در اومد(که با خدای من شروع شد و ... ) ؛ خط به خط و پشت سر هم می اومد می خواستم به یه جایی برسونمش که برسونه که دعا برای تعجیل در فرج باید برای خدا باشه و برای 14 معصوم ع ، جدای از اینکه از فرج مولا بسیاری بهره ها نصیب ما میشه ، ولی دیگه مخم هنگ کردو نشد بهتر از این بنویسم ، اگه کسی میتونه خوب تمومش کنه بسم الله...

 اَلّلهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ فَرَجَنا بِه




جواد(پلاک) ::: پنج شنبه 86/8/3::: ساعت 1:16 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :4556
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : جواد(پلاک)[7]
نویسندگان وبلاگ :
ذوالفقار علی
ذوالفقار علی[0]
ماموت کوچولو
ماموت کوچولو[0]
پلاک
پلاک[0]

 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<